بدبخت

خسته از این دنیای.....

بدبخت

خسته از این دنیای.....

محتسب

شعری از بزرگ شاعر زن ایران پروین اعتصامی درباره افرادی که ظاهری ملبس به دین و شریعت و درونی تهی دارند،کسانی که هیچ گاه معنی زندگانی رادرک نکرده و در جهل خویش گرفتار:


محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت  
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شوی
مست گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست


گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست



گفت: باید حد زند هشیار مردم،مست را

گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست


سعی کنیم،به زندگی با دقت بیشتری نگاه کنیم.وقایع ممکن است آنطور که به نظر می رسند نباشند!فقط گاهی تنهایی و تامل،می تواند ما را با ابعاد دیگری از خودمان! آشنا سازد.